سیما لبیبی(مشاور و مدرس)

من سیما لبیبی در مهرماه سال ۶۰ در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمدم. هم‌بازی کودکی‌هایم پدربزرگ فرهیخته‌ای بود که مرا با کتاب آشنا کرد و تصویری رویایی از دنیایی که قرار بود به آن وارد شوم برایم ساخت. چهار ساله بودم که با شور و اشتیاق فراوان پا به مدرسه گذاشتم. تشویق خانواده و ارزیابی معلمان مرا به سمت ریاضی و سپس رشته های مهندسی هدایت کرد و نهایتاً به انتخاب کنکور وارد دانشکده نساجی دانشگاه پلی‌تکنیک تهران شدم. در اولین کارآموزی در کارخانه فخر ایران و بعد بافت آزادی، جذابیت مهندس شدن برایم فروریخت و دریافتم کلاه ایمنی و محیط کارخانه (که روزی آرزوی من بود) کاری تکراری است که من را راضی نمی‌کند.
روزهای نوجوانی و جوانی غرق در تحصیل گذشت. از همان اولین روزهای دانشگاه تشنه‌ی کار کردن بودم. اولین کارم را در یک شرکت رایانه‌ای و با آموزش ICDL شروع کردم صبح‌ها یاد می‌گرفتم و بعد از ظهرها یاد می‌دادم . بعد از آن حدود ۸ سال در صنایع مختلف از قبیل IT ، نساجی و لوازم خانگی و در سمت‌های مختلف از کارشناس و مدیر، از فروش و بازرگانی تا تحقیق و توسعه و آموزش و برنامه‌ریزی و… کار کردم. نتیجه آن دید کلی از کسب و کار بود، دریافت دیگرم کم و کاستی‌های دانشی‌م بود که دوباره مرا در مسیر دانشگاه قرار داد این بار به مدیریت از جنس MBA علاقمند شدم. انگار جواب سوال‌هایی که با تجربه به آنها رسیده بودم را در درس و کتاب و کلاس پیدا می‌کردم.
از سال ۹۰ به بعد مسیر من از کار اجرایی به حوزه مشاوره تغییر کرد، ورودی که بر حسب یک اتفاق شروع شد ابتدا به عنوان کارشناس و پس از کسب تجربه در پروژه‌های مختلف به عنوان مدیر وارد حوزه مشاوره سازمانی شدم، پروژه‌هایی از جنس استراتژی، تعالی، منابع انسانی و… در گروه سازمان‌های مختلفی از خدماتی گرفته تا صنعتی انجام دادم، با انجام پروژه و برگزاری کارگاه‌های آموزشی و … کم کم این سیستم‌ها بودند که برای من رنگ باختند. و آدم‌ها بودند که جانی دوباره گرفتند. حالا می‌دیدم که چطور پیاده‌سازی سیستم‌های مدیریتی در سازمان‌های مختلف با تغییر زمینه و فرهنگ، معنای متفاوتی پیدا می‌کند و علاقمندی من به حوزه‌های خاصی از قبیل رهبری، مربیگری، توسعه و توانمندسازی بیشتر و بیشتر شد، در این راستا با دوستان بسیار حرفه‌ای تیم‌های مختلفی را ساختیم و پروژه‌هایی ارزشمندی را طراحی و اجرا کردیم. هر پروژه‌ای را نقادانه ارزیابی کردیم و خلاقانه در جهت ایجاد ارزش بیشتر تلاش کردیم.
امروز به عنوان یک مربی و مشاور رسالت من کمک به رشد انسانهاست. من اکنون آماده‌ی قدم برداشتنم، اما اینبار نه می‌خواهم دیگران را هدایت و راهنمایی کنم، نه می‌خواهم پیشرو و تاثیرگذار باشم و نه فکر می‌کنم که می‌توانم!، می خواهم کمتر شعار بدهم و بیشتر خودم باشم، راهی را جستجو کنم که از درون خودم می گذرد و می‌خواهم بیشتر عمل کنم. عمل به باوری که امروز ساخته ا‌م !

 

پیمان میرزاوند(مسئول اجرایی دوره‌ها و مدرس)

 

 

من پیمان میرزاوند هستم متولد 1366، پدرم یک معلم بوده و من همیشه به این که فرزند یک معلم هستم به خود بالیده‌ام.
از دوران کودکی به مطالعه علاقه داشته و دارم، بیاد دارم که در شانزده سالگی تشنه داستان نویسی بودم، در شیراز یک کتابفروشی معرفی بود به نام بلادی خداوند رحمت کند ایشان را
یک روز برای خرید کتاب خدمت ایشان رسیدم و از من سوال کردنند که چرا در این سن به دنبال کتاب‌های خاص میگردی!
من هم با همان هیجانی نوجوانی جواب دادم:
می‌خواهم یک داستان نویس شوم و ایشان یک جلد کتاب قصه نویسی مرحوم محمد علی جمالزاده را به من دادند. و هراز چند گاهی برای خودم دست نوشته‌های می‌نویسم.
من بر خلاف خیلی از آدم‌ها به جای اینکه اول وارد فضای دانشگاه بشوم و بعد کار را شروع کنم، به خاطر شرایط نامناسب اقتصادی که داشتم، اول کار را شروع کردم که اولین تجربه کاری من در شرکت تولیدی و صنعتی اخشان به عنوان تکنسین برنامه‌ریزی بود.
از همان جا علاقه شدیدی به رشته مدیریت پیدا کردم، بعد از گذشت یک سال تصمیم گرفتم وارد دانشگاه شوم و در رشته مدیریت بازرگانی تا مقطع کارشناسی ارشد ادمه تحصیل بدهم.
در این سال‌ها توانسته‌ام به عنوان مدرس مدعو دانشگاه آزاد شیراز و سرپرست آموزش در حوزه مدیریت منابع انسانی و روانشناسی صنعتی و سازمانی به فعالیت اثر بخش خود ادامه دهم و یکی از شیرین‌ترین فعالیت‌های اثر بخشم همکاری با آکادمی تخصصی مدیریت منابع انسانی است که با عشق و علاقه آن را دنبال می‌کنم.